ایشان همچنین لازمه استکبارستیزی را داشتن اعتماد به نفس در مقابل قدرت های بزرگ دانسته و می­فرمایند: «اگر ملت این باور را داشته باشد که ما می‌توانیم در مقابل قدرت‌های بزرگ بایستیم، این باور سبب می‌شود که توانایی پیدا می‌کنند و در مقابل قدرت‌های بزرگ ایستادگی می‌کنند. این پیروزی که شما به دست آوردید؛ برای اینکه باورتان آمده بود که می‌توانید»(امام خمینی، ۱۳۷۸، ج ۱۴: ۱۹۴).

(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))

در رابطه با مفهوم استقلال طلبی باید گفت که استقلال عبارت است از«داشتن قدرت تصمیم‌گیری و سیاست‌گذاری همراه با اعمال این تصمیم‌ها و سیاست‌ها در حیطه حاکمیت.» (انصاری، ۱۳۷۹: ۹۰)
آیت ا… خامنه­ای نیز در رابطه با معنای استقلال طلبی و آثار از دست دادن استقلال می­فرمایند: « معنی استقلال چیست؟ برای یک ملت، استقلال چه مفهوم و چه ارزشی دارد؟ استقلال، یعنی این که یک ملّت بتواند بر سرنوشت خود مسلّط باشد؛ بیگانگان دست دراز نکنند و سرنوشت او را خائنانه و مغرضانه رقم نزنند. این معنای استقلال است. اگر از ملتی استقلال او گرفته شد؛ یعنی اگر بیگانگان -که یقیناً دلسوز او نیستند - بر سرنوشت او مسلّط شدند، دو چیز را از دست می دهد: اوّل، عزّت نفس خود را، افتخارات خود را، احساس هویّت خود را؛ دوم، منافع خود را. دشمنی که بر سرنوشت یک ملّت مسلّط شود، دلسوز آن ملّت نیست و منافع آن ملّت برای او اهمیت ندارد. آن که می آید یک ملّت را مسخّر سرپنجه قدرت خود می کند، در درجه اوّل - در حقیقت، در اوّل و آخر - به فکر منافع خود است. آنچه برای او کمترین اهمیتی ندارد، منافع آن ملتی است که استقلال خود را از دست داده است. ما در این زمینه نمونه های فراوانی در قرن نوزدهم و سپس به دنبال آن در قرن بیستم، داریم»(خامنه­ای، ۱۳۷۹: ۱). «هر ملتی اگر تسلیم سلطه‌ی قدرت‌های بزرگ عالم شد؛ از دست رفته است. هر ملتی اگر حاضر شد از شرف ملی، اقتدار ملی و اراده ملی خود چشم بپوشد؛ در ورطه بی ­پایان وادی‌ای که آخر آن معلوم نیست لغزیده است»(خامنه­ای، ۱۳۶۹: ۱).

ساده زیستی و نفی تجمل گرایی

در فرهنگ لغات معین امده است: «تجمل‌گرایی اصطلاحی است مرکب از دو واژه «تجمل» و «گرایی»، تجمل به معنای «خود را زینت دادن و آراسته شدن» و گرایی به معنای «آهنگ کردن، میل کردن و رغبت کردن». با توجه به این تعبیرها، تجمل‌گرایی به معنای رغبت کردن به تجملات و توجه به ظواهر زندگی است» (معین، ۱۳۷۵: ۱۳۰۲).
زیبایی غیر از تجمل می‌باشد و در اسلام جایگاه مثبتی دارد. به عنوان مثال، اسلام نظافت را نوعی زیبایی می‌داند و به آن سفارش می‌کند زیرا در اثر مراعات نظافت، زندگی انسان‌ها در صفا و آرامش خواهد بود. اما تجمل که ناشی از زیاده‌خواهی و اسراف می‌باشد، افراد را به ورطه سقوط می‌کشاند و موجب از بین رفتن شخصیت والای انسان می‌شود. دشمنان اسلام نیز دقیقا از همین راه، یعنی با نشان دادن تجمل به عنوان یک نیاز در جامعه، ایجاد وابستگی می‌کنند و ملت‌ها را ـ به خصوص ملت‌های مسلمان را ـ به سقوط و تباهی می‌کشانند.
یکی از کمالات اخلاقی انسان، زهد و ساده‏زیستی است و در متون دینی درباره مخالفت با تجمّلات دنیوی و دنیاگرایی، تأکیدات فراوانی وارد شده است. «زهد» در لغت، به معناى اعراض و بى‏میلى است، در برابر رغبت که عبارت از کشش و میل است. علماى اخلاق «زهد» را دل برداشتن از دنیا و ترک آن معنى کرده‏اند. بدین سان مى‏توان گفت که زهد نقطه‏ى مقابل دنیادوستى است. امام صادق(ع) می‏فرماید: «زهد نه آن است که مال دنیا را تباه کنی و نه آنکه حلال آن را بر خود حرام گردانی؛ بلکه زهد آن است که اعتمادت به آنچه نزد حق است، بیش از آن چیزی باشد که در نزد خودت یافت می‏شود». امیرمؤمنان علی(ع) می‏فرماید: «زهد در یک آیه از قرآن بیان شده است؛ آنجا که می‏فرماید: «تا آنکه به خاطر از دست دادن چیزی، متأسف و متأثر نشوید و بر آنچه به دستتان رسیده، فرحناک نباشید»(معاونت مطالعات راهبردی نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاه ها، ۱۳۹۰: ۱).

حفظ کیان خانواده

خانواده گروهی است متشکل از افرادی که از طریق نسب یا سبب و رضاع با یکدیگر به عنوان زن، شوهر، فرزندان، مادر، پدر، برادر و خواهر در ارتباط متقابلند و فرهنگی مشترک پدید آورده و در واحد خاصی به نام خانواده زندگی می‌کنند(ساروخانی، ۱۳۷۶: ۱۳۵).
خانواده از ابتدای تاریخ تاکنون در بین تمامی جوامع بشری، به عنوان اصلی‌ترین نهاد اجتماعی، زیربنای جوامع و منشا فرهنگ‌ها، تمدن‌ها و تاریخ بشر بوده است. پرداختن به این بنای مقدس و بنیادین و حمایت و هدایت آن به جایگاه واقعی و متعالی‌اش، همواره سبب اصلاح خانواده بزرگ انسانی و غفلت از آن موجب دور شدن بیشتر بشر از حیات حقیقی و سقوط به ورطه هلاکت و ضلالت بوده است.
اسلام به عنوان مکتبی انسان‌ساز، بیشترین عنایت را به تکریم، تنزیه و تعالی خانواده دارد و این نهاد مقدس را کانون تربیت و مهد مودت و رحمت می‌شمرد و سعادت و شقاوت جامعه انسانی را منوط به صلاح و فساد این بنا می‌داند و هدف از تشکیل خانواده را تامین نیازهای مادی، عاطفی و معنوی انسان از جمله دستیابی به سکون و آرامش برمی شمارد.
وابستگی به خانواده به عنوان یک ارزش از سال ها قبل در چارچوب الگوهای فرهنگی حاکم بر جامعه ایرانی مورد توجه بوده است.(محسنی، ۱۳۸۶: ۲۵۱)

خودکفایی علمی و توجه به علم

اهمیت به علم و خودکفایی علمی برای هر جامعه‌ای به ویژه جامعه ما یک نیاز ضروری محسوب می‌شود که امام خمینی(ره) نیز در بسیاری از سخنان خود به این موضوع اشاره فرمود‌اند: «در دانشگاه امروز و البته در تحصیلات هم باید [طوری] باشد که ان شاء الله در آن چیزهایی که ما احتیاج داریم خودکفا بشویم ولو در یک مدت طولانی»(خمینی، ۱۳۷۸، ج ۱۳: ۴).
ایشان تولید علم و خودکفایی علمی را بسیار با اهمیت دانسته و می­فرمایند: « مهمترین عامل در کسب خودکفایی و بازسازی، توسعه مراکز علمی و تحقیقات و تمرکز و هدایت امکانات و تشویق کامل و همه جانبه مخترعین و مکتشفین و نیروهای متعهد و متخصصی است که شهامت مبارزه با جهل را دارند و از لاک نگرش‌ انحصاری علم به غرب و شرق به در آمده و نشان داده‌اند که می‌توانند کشور را روی پای خود نگه دارند. (خمینی، ۱۳۷۸، ج ۲۱: ۱۵۹). بنابراین توجه به علم و دانش و تلاش در راستای خودکفایی علمی، جزئی از ارزش‌های نظام جمهوری اسلامی محسوب می‌شود. دستیابی و نیل به خودکفایی علمی، اهمیت مدرسه، دانشگاه، حوزه‌های علمیه و مراکز علمی ـ تحقیقاتی را دو چندان می کند. چنانچه علم با ارزش‌های اخلاقی و دینی همراه شود، بسیار گران‌بها و پرثمر خواهد بود.
آیت ا… خامنه ای نیز در دیدار با مسئولان نظام در خصوص تولید علم فرمودند: «در زمینه علمی، نهضت نرم‌افزاری و تولید علم باید تحقق پیدا کند. این شعار نیست. من دنبال این قضیه را گرفته‌ام و به همه مراکزی که ممکن بوده، توصیه کرده‌ام. بحمدا… این کار شروع شده، اما باید مسئله تولید علم جدی بشود». (خامنه­ای، ۱۳۸۲: ۱) و در مورد توانایی و ضرورت پیشرفت علمی ایران می­فرمایند: «عزت ملى در عرصه‏ى علم به این است که جوان دانشجوى او، پژوهشگر او، عالمِ محقق او سعى کند مرزهاى علم را درنوردد- همین چیزى که ما گفتیم نهضت نرم‏افزارى و تولید علم- و علم را تولید کند. آن کسانى که دانش را به این نقطه رساندند، انسان‏هائى بودند که از لحاظ متوسط استعداد از ما اگر عقب‏تر نبودند، جلوتر نبودند. ما قرنها سابقه‏ى درخشان علمى در تاریخ داریم و امروز هم باید بتوانیم علم را بسازیم، به وجود بیاوریم، کشف کنیم و در بناى علمى دنیا سهم عمده‏اى داشته باشیم؛ این مى‏شود عزت»(خامنه­ای، ۱۳۸۸: ۱).

مبانی نظری تحقیق

تاثیر رسانه ­ها بر ارزش­ها را میتوان از دو منظر مورد بررسی قرار داد. ابتدا از این زاویه که رسانه­­ها سعی می­ کنند توجه مخاطب خود را به چه خبرها و رویدادهایی جلب کنند؟ یعنی از نگاه رسانه، مخاطب باید به چه چیزهایی توجه کند؟ نظریه برجسته­سازی میتواند این عملکرد رسانه ­ها را شرح داده و تفسیر کند. از طرف دیگر؛ رسانه می ­تواند علاوه بر اینکه توجه مخاطبش را به رویداد خاصی جلب کند؛ تفسیر خاصی را نیز از یک رویداد واحد به مخاطب ارائه کند. در واقع رسانه واقعیت را از دید خودش برای مخاطب بازسازی و بازنمایی می­ کند. نظریه «بازنمایی رسانه­ای» این فرایند را توضیح می­دهد.

نظریه برجسته‌سازی

بر اساس نظریه برجسته‌سازی[۱۰] که در سال ۱۹۷۲ میلادی توسط «ماکسول مک کومبز»[۱۱] استاد ارتباطات دانشگاه تگزاس و «دونالد شاو»[۱۲] استاد ارتباطات دانشگاه ویرجینیا مطرح شده است؛ «برجسته­سازی، یکی از شیوه­ هایی است که از طریق آن رسانه­های جمعی­ می­توانند بر عامه تاثیر بگذارند. برجسته­سازی یعنی این اندیشه که رسانه­های خبری با ارئه خبرها، موضوعاتی را که عامه راجع به آنها فکر می­ کنند؛ تعیین می­نمایند».(سورین و تانکارد، ۱۳۸۱: ۳۲۶)
نظریه برجسته­سازی، همچنین بر این موارد تاکید می­ کند: ۱- نقش وسایل ارتباط جمعی، برجسته­­سازی رویدادها و موضوع­های روز است. ۲- پیام­های ارتباطی تاثیر بسیار محدودی بر رفتار افراد دارند. رسانه­های ارتباطی نمی ­توانند به افراد بگویند که چگونه فکر کنند، بلکه می­توانند به آن­ها بگویند که درباره چه موضوع­هایی بیندیشند. ۳- مطالبی که توسط رسانه ­ها بزرگ و برجسته می­شوند، به عنوان مساله در اولویت­های ذهنی مخاطبان جای می­گیرد ولی الزاما تاثیری روی عقاید و رفتار آن­ها نخواهد داشت و ۴- آثار پیام­های ارتباطی، کوتاه مدت و محدود به تغییرات اطلاعاتی و شناختی است.(بدیعی، ۱۳۷۶: ۳)
«مک کومبز» و «شاو» واقعیت اجتماعی را چیزی می دانند که قابل «شکل دهی» است و می­گویند: «شواهد قابل ملاحظه­ای انباشت شده است که نشان می­دهد سردبیران مطبوعات و گویندگان اخبار در رادیو و تلویزیون نقش مهمی را در شکل­دهی واقعیت اجتماعی از طریق وظیفه هرروزه­شان با نمایش و انتخاب اخبار، ایفا می­ کنند.»(ساروخانی، ۱۳۸۳: ۱۳۷)
فرهنگ لغات ارتباطات و مطالعات رسانه­ای، در زیر مدخل واژه برجسته­سازی نوشته است:«عبارتی که برای شرح دادن روشی که در رسانه ­ها ترتیب اهمیت موضوعات جاری را به خصوص در زمینه گزارش نمودن اخبار مرتب می­ کنند، به کار می­رود. برجسته­سازی در ارتباطی نزدیک با فرایند دروازه­بانی، مضمون انتقال را تعریف می­ کند و خصوصیات منبع خبر و محدوده­ بحث را مشخص می­سازد. برجسته­سازی در پخش رادیو تلویزیونی قطعی­تر از مطبوعات است که در آن خواننده مطبوعات می ­تواند ترتیب اولویت را که گروه سردبیری روزنامه تعیین کرده، نادیده انگارد و مستقیما به سراغ آگهی­های کوچک یا صفحه­های ورزشی برود. پخش رادیو تلویزیونی خطی است و در آن یک بخش پس از سایر بخش­ها می ­آید و برجسته­سازی در آن به استثنای مواردی که رادیو و تلویزیون را خاموش نمایند؛ اجتناب ناپذیر است»(Watson and Hill, 2006: 8)
کتاب «کاربرد نظریه های ارتباطات»، برجسته­سازی را اینچنین تعریف می­ کند: «فرآیندی که طی آن، رسانه­های جمعی اهمیت نسبی موضوعات مختلف را به مخاطب انتقال می­ دهند. هر چه رسانه ­ها اهمیت بیشتری به یک موضوع یا رویداد بدهند؛ مخاطبان اهمیت بیشتری برای آن قائل می­شوند. عبارت «رسانه ­ها به مردم نمی­گویند که چگونه بیندیشند ولی به آن­ها می­گویند که درباره چه بیندیشند»؛ جوهره این نظریه را به دست می دهد»(ویندال و دیگران، ۱۳۸۷: ۳۷۴)
اورت راجرز[۱۳] جامعه شناس و محقق ارتباطاتی اهل آمریکا و جیمز دیرینگ[۱۴] استاد علوم ارتباطات دانشگاه اوهایو، برجسته­سازی را چنین تعریف می­ کنند: «فراگردی که به واسطه­ آن، رسانه­های جمعی اهمیت نسبی موضوعات و تاثیرات گوناگون را به مخاطب منتقل می­ کنند. مک کوئیل خاطر­نشان می­ کند که فراگرد برجسته­سازی نه به یک اولویت بلکه به سه اولویت متفاوت مربوط می­ شود. یک اولویت در گروه سیاسی یا گروه ­های ذی­نفع جای می­گیرد. دیگری اولویت رسانه­هاست که ارزش­های خبری و سلیقه­های ملموس مخاطبان بر آن تاثیر می­ گذارد و به آن ساخت می­دهد. اولویت سوم از آن همگان است که تصور می­ شود تحت تاثیر رسانه­هاست.(همان: ۳۵۲ و ۳۵۳)
راجرز و دیرینگ از رابطه میان این سه اولویت الگویی به شرح زیر ساخته اند:(همان، ۳۵۴)
تجربه شخصی و ارتباط میان­فردی در بین برگزیدگان و سایر افراد
دروازه­بانان خبری،
رسانه­های پرنفوذ، گزارش­های خبری فوق العاده
شاخص­ های جهان واقعیت در مورد اهمیت یک موضوع یا رویداد برجسته
اجزای اصلی فراگرد برجسته سازی از دیدگاه راجرز و دیرینگ (۱۹۸۸)
­
فرضیه برجسته­سازی مدعی است که هر چه رسانه ­ها اهمیت بیشتری به یک مسئله یا رویداد بدهند (اولویت رسانه ­ها)؛ همگان اهمیت بیشتری برای آن قائل می­ شود(اولویت همگان). مخاطبان اهمیت بعضی موضوعات را، مثل مسائل هیجان­آوری که بر زندگی روزمره افراد تاثیر می­ گذارد، نسبتا به سرعت تشخیص می­ دهند.
مطابق الگوی راجرز و دیرینگ، اولویت­های گوناگون به تاثیر­گذاری بر یکدیگر گرایش دارند. اولویت رسانه ­ها بر اولویت همگان و اولویت سیاسی، هر دو تاثیر می­ گذارد. اولویت همگان در اولویت سیاسی نفوذ می­ کند و اولویت سیاسی بر اولویت همگان تاثیر می­ گذارد. لیکن معقول به نظر می­رسد که رابطه اولویت همگان با اولویت رسانه ­ها، رابطه­ای دوسویه باشد.(همان: ۳۵۶)

نظریه بازنمایی [۱۵]

فرهنگ لغات مطالعات رسانه‌ای و ارتباطی، بازنمایی را اینگونه تعریف می‌کند:«کارکرد اساسی و بنیادین رسانه‌ها عبارتست از بازنمایی واقعیت‌های جهان خارج برای مخاطبان و اغلب دانش و شناخت ما از جهان به وسیله رسانه‌ها ایجاد می‌شود و درک ما از واقعیت به واسطه و به میانجی‌گری روزنامه‌ها، تلویزیون، تبلیغات، فیلم‌های سینمایی و … شکل می‌گیرد. رسانه‌ها جهان را برای ما تصویر می‌کنند. رسانه‌ها این هدف را با انتخاب و تفسیر خود در کسوت دروازه‌بانی و بوسیله عواملی انجام می‌دهند که از ایدئولوژی اشباع هستند. آنچه ما به مثابه یک مخاطب از آفریقا و آفریقایی‌ها، صرب‌ها و آلبانی‌تبارها، اعراب و مسلمانان و … می‌دانیم؛ ناشی از تجربه مواجهه با گزارش‌ها و تصاویری است که به واسطه رسانه‌ها به ما ارائه شده است. بنابراین مطالعه بازنمایی رسانه‌ای در مطالعات رسانه‌ای، ارتباطی و فرهنگی بسیار مهم و محوری است. از آنجایی که نمی‌توان جهان را با تمام پیچیدگی‌های بیشمار آن به تصویر کشید؛ ارزش‌های خبری، ‌فشارهای پروپاگاندایی، تهییج، تقابل یا تحمیل معنا در قالب مجموعه‌ای از پیچیدگی‌های فنی و محتوایی ارائه می‌شوند. بر این اساس بازنمایی عنصری محوری در ارائه تعریف از واقعیت است».(Watson and Hill, 2006: 248)
این تعریف از آنجایی که ماهیت لغت‌نامه‌ای دارد؛ صرفا به برخی از رئوس مهم مفهوم بازنمایی رسانه‌ای اشاره کرده است. طبق این تعاریف بازنمایی ابزاری برای نمایش واقعیت است و این هدف به میانجی‌گری رسانه‌ها صورت می‌گیرد. در این تعریف به عوامل دخیل در تغییر و حتی تعریف واقعیت در کسوت دخالت‌های اعمال شده از طریق دروازه‌بانی‌های خبری اشاره شده است. این تعریف به درستی محیط رسانه‌ای را محیطی ایدئولوژیک می‌داند که در چارچوب‌های مشخص ایدئولوژیک فعالیت می‌کنند. اما بسیاری از جنبه‌های مهم بازنمایی در این تعریف دیده نشده است.
دکتر سیدمهدی مهدی زاده، استادیار ارتباطات دانشگاه علامه طباطبایی نوشته است: «مطالعات فرهنگی با نگرشی برسازنده درباره بازنمایی رسانه‌ای معتقد است که پدیده‌ها فی نفسه قادر به دلالت نیستند؛ بلکه معنای پدیده‌ها ناگزیر باید از طریق و به واسطه فرهنگ بازنمایی شود. در واقع بازنمایی از طریق فرآیندهای توصیف و مفهوم‌سازی و جایگزین‌سازی، معنای آنچه را بازنمایی شده است؛ برمی‌سازد. بی تردید، جهان، مستقل از بازنمایی‌هایی که از آن صورت می‌پذیرد؛ وجود دارد لیکن معنادار شدن جهان در گرو بازنمایی آن است. به عبارتی، بازنمایی شیوه‌ای است که از طریق آن واقعیت را واجد معنا می‌سازیم. همچنین معناهایی که درباره خودمان و دیگران و جهان پیرامونمان ایجاد می‌کنیم، از طریق بازنمایی با یکدیگر سهیم می‌شویم یا مورد مجادله قرار می‌دهیم»(مهدی‌زاده، ۱۳۸۷: ۱۶).
امروزه مفهوم بازنمایی به شدت وام‌دار آثار «استوارت هال»[۱۶] نظریه‌پرداز انگلیسی مکتب بیرمنگهام است و به ایده‌ای بنیادین در مطالعات فرهنگی و رسانه‌ای مبدل شده است. «هال» شاخص‌ترین چهره مطالعات فرهنگی است که بارجوع به «نظریه ه‍ژمونی» «آنتونیو گرامشی»[۱۷] نظریه‌پرداز مارکسیست ایتالیایی، به احیاء نگاه انتقادی «گرامشی» به فرهنگ می‌پردازد. در یک نگاه کلی آثار «هال» در مطالعات فرهنگی را می‌توان به سه دوره تقسیم‌بندی کرد:
مطالعه تلویزیون(اواسط دهه ۱۹۷۰)
مطالعه پوپولیسم اقتدارگرای تاچری(اواخر دهه ۱۹۸۰)
پروژه چند فرهنگ‌گرایی(اواخر دهه ۱۹۹۰ و بعد از آن)
دوره دوم مبتنی بر شکل‌گیری ایده‌های «هال» درباره ایدئولوژی و بازنمایی است و نوشته‌ها و آثار وی درباره بازنمایی و اهمیت آن در فرهنگ رسانه‌محور امروزی، این مفهوم را به یکی از بنیادین‌ترین مسائل حوزه مطالعات فرهنگی مبدل کرده است.
«هال» بازنمایی را به همراه تولید ، مصرف، هویت و مقررات، بخشی از چرخه فرهنگ می‌داند. او در ابتدا این ایده را مطرح می کند که «بازنمایی، معنا و زبان را به فرهنگ ربط می‌دهد»(Hall,1997: 15) و سپس در ادامه بحث خود به بسط ابعاد مختلف ایده بازنمایی (که مشتمل بر مفاهیم معنا، زبان و فرهنگ است) می‌پردازد و از خلال تحلیل­های خود نگاهی جدید به مفهوم بازنمایی را شکل می‌دهد. مفهومی که به گفته خود «هال» فرآیندی «ساده و سرراست» نیست. «هال» برای بیان چگونگی ارتباط میان بازنمایی، معنا، زبان و فرهنگ عمومی سعی می‌کند برداشت‌های متفاوت از بازنمایی را در یک طبقه نظری کلی بیان کند. از این منظر نظریه بازنمایی در سه دسته کلی قرار می‌گیرد. نظریه‌های بازتابی[۱۸]، نظریه‌های تعمدی[۱۹] و نظریه‌های برساختی[۲۰].
در نگاه بازتابی، ادعا بر این است که زبان به شکل ساده‌ای بازتابی از معانی است که از قبل در جهان خارجی وجود دارد. در نگاه تعمدی یا ارجاعی گفته می‌شود که زبان صرفا بیان‌کننده‌ چیزی است که نویسنده یا نقاش قصد بیان آن را دارد. نگاه برساختی به زبان مدعی است که معنا «در» و «به وسیله» زبان ساخته می‌شود.
«هال» با بهره گرفتن از دیدگاه نشانه‌شناسی منتج از آرای «سوسور»[۲۱]، زبان شناس سوئیسی و نگاه گفتمانی برگرفته از دیدگاه‌های« میشل فوکو»، نشان می‌دهد که بازنمایی دارای ویژگی‌های برساختی است. برساختی بودن بازنمایی برای استوارت هال از خلال نگاه به زبان به مثابه رسانه­ی محوری در چرخه فرهنگ شکل می‌گیرد که معانی به وسیله آن در چرخه­ی فرهنگ تولید و چرخش می‌یابند.
بنابراین «هال» زمانی که از فرآیندهای بازنمایی صحبت می‌کند و اصطلاح «نظام بازنمایی» را برای بیان نظام مفهومی خود به کار می‌برد؛ از دو مرحله صحبت می‌کند:
نظامی مشتمل بر تمام گونه‌های موضوعات، افراد و حوادث که به وسیله مجموعه‌ای که آن را «بازنمایی ذهنی»[۲۲] می‌نامیم، اشکال مختلفی از مفاهیم را سازماندهی، دسته‌بندی و طبقه‌بندی می‌کنیم و به واسطه چنین نظام طبقه‌بندی‌ای می‌توان بین هواپیما و پرنده (با وجود اینکه هر دو در آسمان پرواز می‌کنند) تفاوت قائل شویم.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...