شهید مطهری یک جمع بندی جالبی دارد و می نویسد؛عدالت، آنجا که به توحید و معاد مربوط می شود و به هستی و آفرینش شکل خاص می‌دهد ، نوعی جهان بینی است. آن جا که به نبوت و تشریع و قانون مربوط می شود، یک شایستگی است و آن جا که پای اخلاق به میان می‌آید،آرمانی، انسانی است و آنجا که به اجتماع کشیده می شود یک مسئولیت است (قوامی،۱۵۸:۱۳۸۵).

 

بهترین تعریف عدل ‌را می‌توان درکلام امام علی(ع)جستجوکرد.حضرت درتعریف عدل می فرمایند؛(العدل یضع الامورمواضعها) عدالت، هرچیزی رادرجای خودمی نهد (شریف رضی،۱۳۸۷:حکمت۴۷۳) .‌در اهمیت عدل همین بس که خداوند انگیزه بعثت انبیاءرا اقامه عدل می شمرد:”لیقوم الناس بالقسط”(گلپان قرآن،دوره جدید:۳۱). میان عدالت ونظم، ارتباط تنگاتنگی برقرار می‌باشد. عدالت با ایجاد روشی خاص در فرد، او را از افراط و تفریط باز می‌دارد و زمینه پیمودن مسیر مستقیم را فراهم می کند و زمینه فساد وبی نظمی را از بین می‌برد.اعتقاد به نظام عادلانه درعالم هستی و نگاه مبتنی برعدل به امور پیرامونی، زمینه ساز نظم در رفتار فردی و اجتماعی است(جلائیان و اکبرنیا،۸۶:۱۳۸۶) . به طور کلی نتیجه می گیریم که عدالت مفهومی اخلاقی است وتمام عواملی که درایجاد اخلاق مؤثر هستنددربوجودآمدن عدالت هم مؤثرهستند (کاتوزیان،۴۵:۱۳۸۵).

 

۲-۱-۳- چیستی وچرایی عدالت :

 

 

۲-۱-۳-۱ – چیستی عدالت:

 

این مسئله که عدالت چیست، شاید چندان احتیاج به تعریف نداشته باشد. افراد بشر کم و بیش ظلم رامی شناسند، تبعیض را می شناسند. عدالت نقطه مقابل ظلم است، نقطه مقابل تبعیض است و به عبارت دیگر، افراد بشر در دنیا به حسب خلقت خودشان و به حسب فعالیت‌هایی که می‌کنند و استعدادهایی که از خود نشان می‌دهند، استحقاقهایی پیدا می‌کنند.عدالت عبارت است از اینکه آن استحقاق و آن حقی که هر بشری به موجب خلقت خودش و به موجب کار و فعالیت خودش به دست آورده است،به اوداده شود، نقطه مقابل ظلم است که آنچه را که فرد استحقاق دارد به او ندهند و از او بگیرند.و نقطه مقابل تبعیض است که دو فرد که در شرایط مساوی قرار دارند، یک موهبتی را از یکی دریغ بدارند و از دیگری دریغ ندارند. ولی در عین حال از قدیم الایام افرادی در میان بشر بوده اند، از فلاسفه قدیم یونان تا دوره های اروپا که اساسا منکر واقعیت داشتن عدالت بوده و هستند و می‌گویند؛ اصلا عدالت معنی ندارد. عدالت مساوی با زور است، عدالت یعنی آن چیزی که قانون موجود حکم کرده باشد و قانون موجود هم آن است که زور آن را به بشر تحمیل کرده باشد. پس عدالت را در نهایت امر، زور تعیین می‌کند. این مطلب مردود است.عدالت خودش واقعیت دارد، چون حق واقعیت دارد. حق از کجا واقعیت دارد؟ حق از متن خلقت گرفته شده است . چون خلقت واقعیت دارد، هر موجودی در متن خلقت یک شایستگی و یک استحقاق دارد. انسان به موجب کار و فعالیت خودش، استحقاق هایی را به وجود می آورد، و عدالت هم که عبارت است از اینکه به هر ذی حقی، حقش را بدهیم معنی پیدا می‌کند ( مرتضی مطهری، ۱۳۸۴ :۲۲۵).

 

۲-۱-۳-۲- چرایی عدالت:

 

اینکه چرا ما باید درزندگی ملزم به برقراری عدالت باشیم، به دوعلت زیراست؛

 

الف- اقتضای زندگی مردم : چون انسان‌ها ناگزیرازیک زندگی اجتماعی هستند وذاتا میل به استخدام یکدیگر دارند پس احتیاج به برقراری شرایطی است که درآن هرکس بتواند به استحقاق های خود برسد ‌و راهی برای ظلم کردن ویا مظلوم واقع شدن نباشد.

 

ب- نیازهای متقابل انسانی: انسان رابه سیستمی مجهز می کندکه برای تامین نیازها ازیک راه منظم ‌و منصفانه عبورکند (همان، ۲۲۶).

 

۲-۱-۴-عدالت در قرآن:

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...